تــــقـصـیـر ِ خــودم بـود
کــه عـــــــــــاشــقـت شــدم
وگـــرنـه
هـیـــچ آدم ِ عــاقـلـی
دل بــــه فــــرشــــتــــه نـــمـی بـنـدد…
می نویسم دفتری با اشک و آه
در شبی تاریک و غمگین و سیاه
می نویسم خاطرات از روی درد
تا بدانی دوریت با من چه کرد
زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع!
در ذهن به جز تو آفریدن ممنوع!
غیر از تو ورود دیگران در قلبم
عمرا ابدا هیچ اکیدا ممنوع!
آب و هوای دلم آن قدر بارانیست که رخت های دلتنگی ام را مجالی برای خشک شدن نیست. این گونه است که دلم برایت همیشه تنگ است…
هر کسی برای خودش خیابانی دارد…
کوچه ای…
کافی شاپی..
و شاید عطری…
که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
نوازشگر خوبي نبودي
سفيد شده تار مويي رو که ميگفتي با دنيا عوضش نميکني!
به لبهایم قفل زدم درباره عشق تو
به کسی چیزی نگویم
شاید روزی خودت
آدم شوی….
چیزی در سینه ام
به شکلی بد خیم
تو را می خواهد…
تــــقـصـیـر ِ خــودم بـود
کــه عـــــــــــاشــقـت شــدم
وگـــرنـه
هـیـــچ آدم ِ عــاقـلـی
دل بــــه فــــرشــــتــــه نـــمـی بـنـدد…
می نویسم دفتری با اشک و آه
در شبی تاریک و غمگین و سیاه
می نویسم خاطرات از روی درد
تا بدانی دوریت با من چه کرد
زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع!
در ذهن به جز تو آفریدن ممنوع!
غیر از تو ورود دیگران در قلبم
عمرا ابدا هیچ اکیدا ممنوع!
آب و هوای دلم آن قدر بارانیست که رخت های دلتنگی ام را مجالی برای خشک شدن نیست. این گونه است که دلم برایت همیشه تنگ است…
هر کسی برای خودش خیابانی دارد…
کوچه ای…
کافی شاپی..
و شاید عطری…
که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
نوازشگر خوبي نبودي
سفيد شده تار مويي رو که ميگفتي با دنيا عوضش نميکني!
به لبهایم قفل زدم درباره عشق تو
به کسی چیزی نگویم
شاید روزی خودت
آدم شوی….