اَلدَّرسُ الْخَامِسُ
طَلائِعُ النّور
كُنّا فـى الْحِصَّةِ الأخيـرةِ . نَظَرَت الْمعلِّمةُ إلي ساعتِها و قالَتْ : اَلدَّرسُ يَكْفـى ! أمّا الآنَ فأريدُ أن أتكَلَّمَ حولَ حَفْلةٍ عظيمةٍ تَنْعقدُ فـى مدرستِنا فـى الاُسْبوعِ الْقادِمِ.
نُريدُ فـى هذه الْحفلةِ أن نُكَرِّمَ شَخصيَّةً لَها مقامٌ عظيمٌ و شأنٌ رفيعٌ بَيْننا . لذا أرجو أن تَدْعونَ أولياءَ كُنَّ لِلْحضور فيها . كَثُرَت الضَّوضاءُ فـى الصَّفِّ .
درس پنجم
پيشگامان نور
در زنگ آخر بوديم. خانم معلّم به ساعتش نگاه كرد و گفت: درس كافي است! امّا هماكنون ميخواهم پيرامون جشني بزرگ كه در هفتهي آينده در مدرسهي ما برگزار ميشود، سخن بگويم.ميخواهيم در اين جشن شخصيتي را گرامي بداريم كه مقامي بزرگ و ارزش والايي دارد. بنابراين از شما ميخواهم كه پدران و مادران خود را براي حضور در آن دعوت كنيد. سر و صدا در كلاس زياد شد.
برای خوندن ادامه ترجمه درس پنجم عربی سوم تجربی به ادامه مطلب برین