loading...
صفاسیتی| وب سایت تفریحی و سرگرمی صفاسیتی
reza بازدید : 223 جمعه 09 مرداد 1394 نظرات (0)

اَلدَّرسُ الْخامس

اَلظَّبْـىُ و القمرُ

أنا صَيّادٌ . أسافِرُ إلـي الْمناطِقِ الْمختلفةِ لِصَيْدِ الْحَيَواناتِ النّادرةِ .  إحْدَي هذه الرِّحْلاتِ أمْضَيْتُ أسبوعاً كاملاً فـﻰ إحْدَي الْجُزُرِ الاِسْتوائيّةِ . فَتَّشْتُ عن آثارِ ظَبْـﻰٍ ذى قرونٍ جَميلةٍ يَسْكُنُ فـﻰهذه الْمِنطَقةِ.

درس پنجم

آهو و ماه

من شكارچي هستم. براي شكار حيوانات كمياب به مناطق مختلف سفر مي كنم. در يكي از اين سفرها هفته ي كاملـي را در يكي از جزاير استوايي گذراندم. آثار آهويي داراي شاخ هاي زيبا را جست و جو كردم كه در اين منطقه زندگي مي كرد.

 

ساعَدَنـى  فـﻰ هذا الصَّيْدِ أحَدُ ساكنـى  الْجزيرةِ و هو خَبيـرٌ بِمَسالكِ غاباتِها .

لَمّا غَرُبَت الشَّمسُ جَلَسْنا تَحتَ شجرةٍ مُشْرِفَةٍ علـي تَلٍّ رَمْلىٍّ. ظَهَرتْ أشِعَّةُ الْقَمرِ الْفِضّيَّةُ وأصْبَحَ الْمنظَرُ جَميلاً رائعاً يَخْلِبُ الْقلوبَ .

 

در اين شكار يكي از ساكنان جزيره به من كمك كرد او به راه هاي جنگل هايش آگاه بود. وقتي خورشيد غروب كرد زير درختي مشرف به تپّه اي شني نشستيم. اشعه ي نقره اي ماه ظاهر شد و منظره ي زيبايي شد كه قلب ها را شيفته مي كرد. (مي فريفت)

 

حينَئِذٍ رَأيتُ ظَبْياً يَمْشـﻰ بِهُدُوءٍ علـي الرَّمْلِ حتّي بَلَغ قِمَّةَ أحَدِ التِّلالِ فَجَلَسَ .

اُنْظُرْ ....اُنْظُرْ ....هذا هو الظَّبْىُ الَّذى  فَتَّشْتُ عنه طولَ النَّهارِ . اُنظُرْ إلـي قُرونِهِ الْجميلةِ الثَّمينَةِ الَّتـى ظَهَرَتْ كالْفِضَّةِ الْبَرّاقَةِ فـﻰ ضَوْءِ الْقَمرِ......

ما فَطِنَ الظَّبْىُ لِوجودنِا . فَتَوَقَّفَ  فـى نُقطةٍ و هو يَرْقُبُ الْقَمر بإعجابٍ فأخْرَجْتُ سِلاحى  ولكن ماقَبِلتْ يدى .

 

در اين هنگام آهويي را ديدم كه به آرامي روي شن راه مي رفت تا اينكه به قلّه ي يكي از تپّه ها رسيد و نشست.

نگاه كن .... نگاه كن .... اين همان آهويي است كه در طول روز دنبال آن گشتم. به شاخ هاي زيباي گرانبهايش نگاه كن كه مانند نقره ي برّاق در نور ماه ظاهر شد.

آهو به  وجود ما پي نبُرد. پس در نقطه اي ايستاد در حالـي كه با شگفتي به ماه مي نگريست پس سلاحم را درآوردم ولي دستم قبول نكرد .

 

كيف تَقتُلُ ظَبْياً يَعْشِقُ الْجَمالَ كما تَعْشِقُه أنتَ ؟!

لقد تَرَكَ مأمَنَهُ بين الأشْجارِ لِمُشاهدةِ الْقمرِ و مناجاتهِ ...!

وَضَعتُ السِّلاحَ علـي الأرضِ و قُلْتُ لِرفيقى :لا.... لا أقتلُ هذا الظَّبْىَ. ما هو رأيُكَ ؟!

فأجابَ : أحسنتَ . اَلْحقُّ معكَ .إنَّه حَيَوانٌ "شاعرٌ" يَعْشِقُ الْجَمالَ !

 

چگونه آهويي را مي كشي كه به زيبايي عشق مي ورزد همان طور كه تو به آن عشق مي ورزي؟!

[آهو]محلّ امن خود را در ميان درختان براي ديدن ماه  و مناجات با او ترك كرده است.

سلاح را بر زمين نهادم و به دوستم گفتم:‌نه  اين آهو را نمي كشم نظرت چيست؟!

آفرين حق با توست اين حيواني با احساس است كه به زيبايي عشق مي ورزد.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 599
  • کل نظرات : 108
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 57
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 51
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 295
  • بازدید ماه : 743
  • بازدید سال : 19,428
  • بازدید کلی : 1,289,183
  • کدهای اختصاصی